بت اينجا مظهر عشق است و وحدت

شاعر : شيخ محمود شبستري

بود زنار بستن عقد خدمتبت اينجا مظهر عشق است و وحدت
شود توحيد عين بت‌پرستيچو کفر و دين بود قائم به هستي
از آن جمله يکي بت باشد آخرچو اشيا هست هستي را مظاهر
که بت از روي هستي نيست باطلنکو انديشه کن اي مرد عاقل
ز نيکو هر چه صادر گشت نيکوستبدان که ايزد تعالي خالق اوست
وگر شري است در وي آن ز غير استوجود آنجا که باشد محض خير است
بدانستي که دين در بت‌پرستي استمسلمان گر بدانستي که بت چيست
کجا در دين خود گمراه گشتيوگر مشرک ز بت آگاه گشتي
بدين علت شد اندر شرع کافرنديد او از بت الا خلق ظاهر
به شرع اندر نخوانندت مسلمانتو هم گر زو ببيني حق پنهان
که را کفر حقيقي شد پديدارز اسلام مجازي گشت بيزار
به زير کفر ايماني است پنهاندرون هر بتي جاني است پنهان
و «ان من شيء» گفت اينجا چه دق استهميشه کفر در تسبيح حق است
«فذرهم بعد ما جائت قل الله»چه مي‌گويم که دور افتادم از راه
که گشتي بت‌پرست ار حق نمي‌خواستبدان خوبي رخ بت را که آراست
نکو کرد و نکو گفت و نکو بودهم او کرد و هم او گفت و هم او بود
بدين ختم آمد اصل و فرع ايمانيکي بين و يکي گوي و يکي دان
تفاوت نيست اندر خلق رحماننه من مي‌گويم اين بشنو ز قرآن